هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

تمام هستی مامان و بابا

هستی جونم نقاشی میکشه خودش تنهایی

عزیز  مامان امروز رو سرامیکای کف خونه با مداد شمعی من و بابا رو کشیدی خیلی قشنگ ..واضح صورت چشم و دهان عزیز دلم اصلا باورم نمیشد که یه بچه بتونه تو این سن اینطور واضح نقاشی بکشه گفتی عینک بابارو نمیتونم بکشم الهی مادر فدای عمرت بشه مادر   عکس گرفتم از نقاشیات مامان   بی اندازه دوستت دارم  بی نهایت
18 آذر 1393

هستی دیگه بلده شعر بخونه

یه روزی آقا ...خلگوسه... رسید به یه بچه.....موسه.... موشه دوید تو ....سوواخ.... خرگوشه گفت....آخ.... وایسا وایسا....کالت دالم.... من خرگوشه....بی آسالم.... موشه دید دهنش....باسه.... گوشاشم که ....دلاسه.... پیش خودش گفت شاید بخواد ....بخولتم.... یا با خودش ....ببلتم.... پس میرم پیش مامان ...انجا میمانم  
28 آبان 1393

بدون عنوان

خباسظ=خداحافظ عمو فیاد=عمو فرهاد خاشی کویم=خواهش میکنم دوسی دایم=دوست دارم ببسید=ببخشید گگه=گریه مذت خام=معذرت میخوام شوکات .اداتس=شکلات . ادامس باتلفنم که صحبت میکنم بعدش ازم میپرسی:ماماااان خاله چی گفت؟ توو خدااااا=تو رو خدا بش کن=ولم کن دوبایه=دوباره استی=هستی لفتن=لطفا  
29 مهر 1393