هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

تمام هستی مامان و بابا

بدون عنوان

مادر که باشی نباید سرما بخوری یا اگه هم سرما خوردی باید زودتر خوب بشی مادر که باشی نمیتونی تب کنی دیگه چه برسه به اینکه لرز هم بکنی یا اگر هم تب و لرز کردی باید سعی کنی خیلی حالت تب و لرزت رو بچت نبینه آخه ممکنه بترسه و نگران بشه اینطوری بیشتر بهت بچسبه و ممکنه اون هم سرما بخوره.   مادر که باشی خیلی وقت نداری بشینی و بری تو هپروت و واسه خودت باشی   مادر که باشی وقتی هم عصبانی میشی و داد و بیداد راه میکنی بعد که بچت میخوابه می شینی به صورت معصومش نگاه میکنی غصه می خوری که چرا نتونستی جلوی خودت رو بگیری !!!!   مادر که باشی گاهی لحظه شماری میکنی که بچت بخوابه بعد که میخوابه و خوابش طولانی میشه دلت براش تنگ میشه!!!! ...
13 دی 1394

عزیز مامان تقریبا یک روز و چند ساعت مونده تا سومین سال تولدت

عمر مامان نفسم بی نهایت بی اندازه دوستت دارم عزیز دلم الان که دارم برات مینویسم خوابیدی عزیزم تصویرت تو خواب زیباترین تصویریه که تو تصور نمیگنجه نمیتونم با هیچ قلمویی زیبایی نابتو بکشم  عزیز مامان خیلی دختر خوبی هستی مامانی خیییلی ....این روزا دیگه هیچ کاری نمیکنی که بشه اسمشو اذیت گذاشت ... خیلی مهربونی مامانی ... خیلی خوبی   نمیتونم احساسمو نسبت بهت با هیچ  کلمه ای عنوان کنم امیدوارم لیاقت اینو داشته باشم که مامان خوبی برات  باشم عزی دل
14 مهر 1394

در آستانه سومین سال تولدت عزیز دردانه ام

زود بزرگ نشو مادر! کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را!   زود بزرگ نشو فرزندم! قهقهه بزن، جیغ بکش، گریه کن، لوس شو، بچگی کن، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام!   آرام آرام پیش برو! آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی. الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش، یک قدم، دو قدم، ولی زود بزرگ نشو مادر!   آرام آرام پیش برو! آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.   آن سوی سن و سال خبری نیست! کودکی کن، از ته دل بخند به اداهای ما...
13 مهر 1394

شکر

به چهره ي معصوم فرزندم نگاه ميكنم. گاهي اوقات فراموش ميكنم كه چگونه به خداوند التماس ميكردم كه فرزندي سالم به من عطا كند.   گاهي اوقات در اثر خستگيهاي روزانه و فشارهاي زندگي، فراموش ميكنم كه چه روزها و شبهايي اشك ميريختم و زاري ميكردم به درگاه خداوند، كه فرزندي را كه در شكم دارم سالم به مقصد برساند.   فراموش ميكنم كه فرشته اي در كنار دارم كه اگر نبود، همه چيز برايم بي مفهوم بود.   فراموش ميكنم بيشتر ببينمش،  بيشتر برايش وقت بگذارم، كمتر سرش فرياد بكشم  و كمتر او را مواخذه كنم.   خدايا! بار ديگر از درگاهت تقاضا ميكنم براي بزرگ كردنش و انسان تربيت كردنش، به من صبر بدهی. بارالها! ازتو ...
3 شهريور 1394

فردا آزمایش خون داری عزیزکم

هستی من ....  الان که دارم برات مینویسم  تو خوابیدی نفسم  فردا باید خون بگیرن ازت برای چکاب  من خواب ندارم مامانی نگرانم که فردا دردت میگیره  ای کاش میشد دردت بیاد برای من ♡♡ مامانی تایادم نرفته بگم این روزا تقریبا هفته ای دو سه بار میریم پارک و تو خیلی حرفه ای ترامپولین بازی میکنی الهی مامان فدات بشه عمرم  خیلی دوست داریم من و بابا فرشید....عشق مایی
28 مرداد 1394

هستی مامان ببخشید کم مطلب میزارم

عزیز دل مامان این روزا خیییلی کم میام  ... خیلی کم مطلب میزارم ببخشید عزیزم خیلی دوستت دارم مامانی عزیزم الان که دارم این مطالبو میزارم شما خوابیدی مثل گل محمدی.... یه چیزی راستی... هستی جونم وقتی بابا میخوان برن سر کار شما بدو بدو میری دم در به بابا میگی : بابا زووود بیا... بابا هم کلی ذوق میکنه مامانی من و بابا عااااااشقتیم
15 ارديبهشت 1394