هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

تمام هستی مامان و بابا

صدای قلبت

صدای قلبتو شنیدم مامانی ... صدای زندگیه عزیزم نمیتونم تصور کنم وقتی بیای چه حسی دارم.. وقتی با شنیدن صدای قلبت اینهمه عشق میکنم ... وقتی صورت ماهتو ببینم و بغلت کنم چه حسی میتونم داشته باشم... خدایا شکرت خدایا ممنونم که منو لایق مادر شدن دونستی... خدایا این لذت رو از هیچ خانومی دریغ نکن...
7 شهريور 1391

امروز میریم دکتر مامانی

سلام عزیز مادر... وقت دکتر داریم مامانی امروز که اخرین روز از هفته 32 هست و فردا وارد هفته 33 با هم بودنمون میشیم دخترم امیدوارم امروزم خانم دکتر از وضعیت هر دومون راضی باشن بعد که از دکتر اومدیم میام مینویسم که چه خبر بود عزیزم دوستت دارم خوشگل مامان ...
6 شهريور 1391

هفته سی و دوم

سلام مامانی... امروز من و شما وارد هفته سی و دوم شدیم دخترم  اگه خدا بخواد 6 تا 8 هفته دیگه همدیگه رو میبینیم عزیزم  امیدوارم تا الان میزبان خوبی برات بوده باشم  عزیز دلم... امیدوارم بهت سخت نگذشته باشه.. قول میدم وقتی بیای مامان خوبی باشم برات... خیلی خیلی دوستت دارم گل نازم و بی صبرانه منتظرم تا روی مثل ماهت رو ببینم عزیزم... بابا هم خیلی نگران سلامتی شماست وقتایی که بابا خونه نیستن چندین بار تلفنی احوال توت فرنگی رو می پرسن این فقط نشونه دوست داشتنه دخترم... وقتی بیای مفهوم دوست داشتن رو بهتر متوجه می شی عزیز نفسم ...
1 شهريور 1391

افسردگی بارداری

عزیزم مامان دیروزعصر خیلی دلش گرفته بود....... بابا جون میگفتن شاید افسرده شده باشه مامان ... نمیدونم اما خیلی گریه کردم... بابا هم تفلکی خیلی ناراحت شدن بعدم مامانو بردن بیرون و کلی شوخی و خنده تا مامان بخنده... امروز اما خیلی بهترم دخترم مخصوصا اینکه از صبح واسه مامان دلبری میکنی عزیز دلم... هی میای اینور دل مامان هی میری اونور دلش       الهی فدات بشم ... ...
30 مرداد 1391

عیدت مبارک مامانی

سلام مامانم عیدت مبارک عزیزم امروز عید فطره و همه اونهایی که تو ماه رمضان عبادت کردن روزه گرفتن و بیشتر به یاد خدای مهربون بودن...جشن میگیرن بابا همه روزه هاشونو گرفتن مامانی باید بهشون تبریک گفت ...
30 مرداد 1391

بدون عنوان

دخترم دل مامان و بابا برای دیدنت آب شده عزیزم خیلی دلم میخواست الان کنارمون بودی و از داشتنت لذت میبردیم از اینکه روی ماهتو میبینیم ... زود بزرگ شو مامانی و آماده شو برای اومدن به این دنیا... آخه کمتر از دو ماه دیگه قراره چشممونو روشن کنی عزیز دلم ...
28 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام مامانی.. ببخشید عزیزم چند روزیه نتونستم برات بنویسم الان بابا اینجا پیش ما نشستن (امروز جز معدود روزاییه که این موقع از روز بابا خونه هستن) هوراااااااااااااااااااااااااااااااا   ...
27 مرداد 1391