هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

تمام هستی مامان و بابا

در آستانه سومین سال تولدت عزیز دردانه ام

زود بزرگ نشو مادر! کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را!   زود بزرگ نشو فرزندم! قهقهه بزن، جیغ بکش، گریه کن، لوس شو، بچگی کن، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام!   آرام آرام پیش برو! آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی. الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش، یک قدم، دو قدم، ولی زود بزرگ نشو مادر!   آرام آرام پیش برو! آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.   آن سوی سن و سال خبری نیست! کودکی کن، از ته دل بخند به اداهای ما...
13 مهر 1394

شکر

به چهره ي معصوم فرزندم نگاه ميكنم. گاهي اوقات فراموش ميكنم كه چگونه به خداوند التماس ميكردم كه فرزندي سالم به من عطا كند.   گاهي اوقات در اثر خستگيهاي روزانه و فشارهاي زندگي، فراموش ميكنم كه چه روزها و شبهايي اشك ميريختم و زاري ميكردم به درگاه خداوند، كه فرزندي را كه در شكم دارم سالم به مقصد برساند.   فراموش ميكنم كه فرشته اي در كنار دارم كه اگر نبود، همه چيز برايم بي مفهوم بود.   فراموش ميكنم بيشتر ببينمش،  بيشتر برايش وقت بگذارم، كمتر سرش فرياد بكشم  و كمتر او را مواخذه كنم.   خدايا! بار ديگر از درگاهت تقاضا ميكنم براي بزرگ كردنش و انسان تربيت كردنش، به من صبر بدهی. بارالها! ازتو ...
3 شهريور 1394

فردا آزمایش خون داری عزیزکم

هستی من ....  الان که دارم برات مینویسم  تو خوابیدی نفسم  فردا باید خون بگیرن ازت برای چکاب  من خواب ندارم مامانی نگرانم که فردا دردت میگیره  ای کاش میشد دردت بیاد برای من ♡♡ مامانی تایادم نرفته بگم این روزا تقریبا هفته ای دو سه بار میریم پارک و تو خیلی حرفه ای ترامپولین بازی میکنی الهی مامان فدات بشه عمرم  خیلی دوست داریم من و بابا فرشید....عشق مایی
28 مرداد 1394

هستی مامان ببخشید کم مطلب میزارم

عزیز دل مامان این روزا خیییلی کم میام  ... خیلی کم مطلب میزارم ببخشید عزیزم خیلی دوستت دارم مامانی عزیزم الان که دارم این مطالبو میزارم شما خوابیدی مثل گل محمدی.... یه چیزی راستی... هستی جونم وقتی بابا میخوان برن سر کار شما بدو بدو میری دم در به بابا میگی : بابا زووود بیا... بابا هم کلی ذوق میکنه مامانی من و بابا عااااااشقتیم
15 ارديبهشت 1394

هستی جونم نقاشی میکشه خودش تنهایی

عزیز  مامان امروز رو سرامیکای کف خونه با مداد شمعی من و بابا رو کشیدی خیلی قشنگ ..واضح صورت چشم و دهان عزیز دلم اصلا باورم نمیشد که یه بچه بتونه تو این سن اینطور واضح نقاشی بکشه گفتی عینک بابارو نمیتونم بکشم الهی مادر فدای عمرت بشه مادر   عکس گرفتم از نقاشیات مامان   بی اندازه دوستت دارم  بی نهایت
18 آذر 1393